کد مطلب:140426 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

شهادت احمد بن حسن مجتبی
از جمله فرزندان حضرت امام مجتبی علیه السلام كه در روز عاشوراء شربت شهادت نوشیدند جناب احمد بن حسن می باشد

ابومخنف شهادت وی را بعد از شهادت حضرت قاسم نقل كرده و می گوید:

بعد از شهادت جناب قاسم برز اخوه احمد بن الحسن و كان من العمر ستة عشر سنة

یعنی برادرش احمد بن حسن كه شانزده سال از عمر شریفش گذشته بود برای


مبارزه آماده شد.

احمد بن حسن جوانی نیكو خصال و زیباروی بود، خدمت عموی مهربان آمد و عرضه داشت:

عمو جان برادرانم رفتند و خدمت پدر رسیدند مرا نیز مرخص فرمائید كه بدنبال ایشان بروم.

امام حسین علیه السلام با چشم اشكبار به او اجازه فرمود، احمد پس از گرفتن اجازه با جوانان و مخدرات خداحافظی كرده روی به میدان نهاد و این رجز را انشاء فرمود:



انی انا نجل الامام بن علی

اضربكم بالسیف حتی یقلل



نحن و بیت الله اولی بالنبی

اصعنكم بالرمح وسط القسطل



سپس نیزه بدست گرفت مبارز خواست و در معركه جلادت و میدان شجاعت هشتاد نفر از آن گروه بی دین را به جهنم فرستاد و از اثر گرمی بسیار هوا و سوزش زخمها و عطش فوق العاده و گرسنگی مفرط حال آن بزرگوار مشوش شده بود، ابومخنف می نویسد:

و قد غارت عینا فی ام رأسه من شدة العطش یعنی چشمهای آن نوجوان از شدت تشنگی به كاسه سر فرو رفته بود بطوری كه دیگر تاب ماندن در میدان و طاقت جنگ كردن را نداشت خدمت عم بزرگوار خود آمد عرض كرد: یا عماه هل من شربة من الماء ابردبها كبدی؟

آیا می شود از یك شربت آب جگر تفتیده خود را خنك كنم؟

امام علیه السلام كه تشنه تر از برادرزاده بود فرمود:

اصبر قلیلا حتی تلقی جدك رسول الله فیسقیك ز شربة من الماء لا تظمأ بعدها ابدا، یعنی اندكی درنگ كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كنی پس آبی به تو بچشاند كه هرگز تشنه نشوی احمد كه دید از آب دنیا قسمتی ندارد با جگری


بریان به میدان برگشت و با خود حدیث نفس می كرد و می گفت:



اصبر قلیلا فالمنا بعد العطش

فان روحی فی الجهاد منكمش



لا ارهب الموت اذالموت وحش

و لم اكن عند اللقاء ذات رعش



سپس شمشیر از غلاف كشید و با آن شعله سوزان خرمن ابطال و دلیران و شجاعان را می سوزاند ارباب مقاتل نوشته اند كه آن یل ارجمند و شیر بیشه شجاعت پنجاه تن از شجاعان را به خاك هلاكت انداخت و به نوشته ابومخنف شصت تن از رجال میادین حرب را كشت و پس از آن سه حمله دیگر نمود و صد و نود نفر دیگر را به دارالبوار روانه ساخت ولی از تشنگی چنان بی طاقت شده بود كه قوت از بازو و نور از چشمانش رفته بود و درست جائی را نمی دید گرگان كوفه و شام چون حال او را نیك ملاحظه كردند اطرافش را گرفته با هر گونه از آلات حرب به او حمله كردند و آن قدر با شمشیر و نیزه و خنجر به بدن مباركش ضربه زدند تا آن را پاره پاره كردند.